کاش چو پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزویم تک به تک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشک هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
و... چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم می خواند ...شعری آسمانی
در کنارو قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهایی
نغمه ی من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطرغم می ریخت به دل ها
پیش رویم :
چهره ی تلخ زمستان
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام :
منزلگه اندوه ودردوبدگمانی
کاش چو پاییز بودم اما من تنها تک برگ پاییزی هستم که با باد مقابله می کنم اما در آخر این منم که با باد هم نوا شده و به سوی آینده ای نا معلوم قدم بر می دارم.
تک برگ پاییزی
کاش می شد........
سلام
وبتون زیباست
مطالب قشنگی بود
به منم سر بزن..................
دوست عزیز وب جالبی داری اگر با تبادل لینک موافق هستی منو بنام عمومی لینک کن وخبر بده
حتما !!!!لطفا شما هم منو با سرمای پاییز لینک کنید
شندیم که خوب با وینس و الین آتیش سوزوندیدن! الهی خدا ازتون نگذره! یادتون باشه که چی کار کردین! 3 روز سفر بودما!
در هر صورت امیدوارم همیشه بهتون خوش بگذره. به الین هم بگو که دوسش دارم یه عالمه!